حکایت سفیر انگلیس در هندوستان
نوشته شده توسط : مرتضی

حکایت سفیر انگلیس در هندوستان

حکایت سفیر  انگلیس در هندوستان

The story of the British ambassador in India

ميگويند:

سفير انگليس در دهلي ازمسيري در حال گذر بود، ميبيند يك جوان هندي، لگدي به گاوي ميزند؛ 

گاوي كه درهندوستان مقدس است!

سفير انگليس ازخودرو خود پياده شده و به سوي گاو ميدود و گاو را ميبوسد! در اين لحظه گاو ادرار ميكند و سفير انگليس با ادرار گاو دست و صورتش راميشويد!

بقيه مردم حاضر كه ميبينند يك غريبه اينقدر گاو را محترم ميشمارد، در جلوى گاو ،سجده ميكنند و آن جوان را مجازات ميكنند.

همراه سفير انگليس با تعجب ميپرسد:

چرا اين كار را كرديد؟!

سفير ميگويد:

 

لگد اين جوان آگاه، ميرفت كه فرهنگ هندوستان را پنجاه سال جلو بياندازد، ولي من نگذاشتم!



:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
:: برچسب‌ها: حکایت سفیر انگلیس در هندوستان ,
:: بازدید از این مطلب : 799
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 9 بهمن 1394 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 188 صفحه بعد